منیژه غفاری – ونکوور
خانم غفاری عزیز،
با سلام، آیا کسی که خودش را همجنسگرا (gay) میداند، میتواند بعد از دورهای کارِ رواندرمانی تغییر هویت دهد؟ یا با تغییر جنسیتی، زندگی عادی و نرمالی داشته باشد؟
ف. ن. – نورث ونکوور
با سپاس از شما، جواب کوتاه به سؤالتان این است که مشکلی در هویت یک فرد همجنسگرا نیست که نیاز به ترمیم و درمان داشته باشد. مثل این میماند که فردی نژادپرست به شما بگوید که «شمای رنگینپوست» باید یک دورهٔ رواندرمانی ببینید تا هویت سفیدپوستی پیدا کنید و داروهایی را استفاده کنید که رنگ پوستتان سفید٬ موهایتان بور و چشمانتان آبی شود تا انسان نرمالی بشوید.» اولین برخوردی که یک فرد سالم رنگینپوست خواهد داشت، این است که «این منم و این هویت من است. مایل به تغییر آن نیستم. مشکلی با هویت خودم ندارم. اگر رنگینپوست بودنِ من برای تو کافی نیست تا من را نرمال بدانی٬ مشکل من نیست٬ بلکه مشکل اجتماعی است که تنها سفیدپوست بودن را مرکزهویت نرمال تمدن بشری میداند. بههمان اندازه این تفکر سرکوبگرانه، نژادپرستانه و تحقیرآمیز است٬ که سؤال شما.
اول از همه از خودتان سؤال کنید منظورتان از «زندگی نرمال» چیست؟ چیزی که در اجتماعی یا دورهای از تاریخ تابو و مطرود است، در اجتماعی دیگر عادی و نرمال است. یا چیزی که در دورهای تاریخی در اجتماعی غیرقابل پذیرش است٬ با همت و فداکاری گروهی، در اجتماع دیگری در همان دورهٔ تاریخی جا افتاده است. چیزی که موضوعی را «غیرعادی» جلوه میدهد٬ در ذات مطلب نیست، بلکه میزان برخورد٬ شیوهٔ زندگی یا ادراک جامعه از آن موضوع است. این میتواند شاملِ نوع غذا و تغذیه باشد تا آداب اجتماعی٬ معیارهای اجتماعی٬ آداب مذهبی٬ مُد و خیلی مسائل دیگر در این چارچوب میگنجند.
در چارچوب این توضیح، همجنسگرایی بیماریِ روحی یا معضل شخصیتی و فکری یا سردرگمی هویتی نیست که احتیاج به کار رواندرمانی داشته باشد. اگر هم احتیاج داشته باشد، نه در رابطهٔ هویت جنسیتیشان٬ بلکه بهخاطر فشارها و برخوردهای نامناسب اجتماعیست. اگر اجتماع بیاموزد فرد همجنسگرا نیز مثل همهٔ ماست٬ بسیاری از رفتارهای سرکوبگرانه و تبعضآمیز که اجتماع ناآگاه برای فرد همجنسگرا ایجاد میکند٬ محدود یا خنثی خواهد شد. بههمین دلیل حمایت از زندگی عادی روزانه برای این عزیزان و دفاع از حقوق فردی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی آنها وظیفهٔ اجتماعی همهٔ ماست. این حمایت، در درجهٔ اول و از همه مهمتر از تغییر در افکار و باورهای غلط تک تکِ ما شروع میشود.
تفاوت بین هویت جنسیتی و هویت جنسی (Gender Idendity & Sexual Idendity) چیست؟
هویت جنسیتی ارتباطی است که ما با جنسیت خود داریم و ربطی به گرایش جنسی ما ندارد. بهعنوان مثال: آیا مردی هستم که در بدن یک مرد زندگی میکنم؟ یا زنی هستم که در بدن یک زن زندگی میکنم؟ یا مردی هستم که احساس زنبودن در درون خود دارم و همیشه حس میکنم که در بدن یک مرد زندانی شدهام (transgender women)؟ یا برعکس زنی هستم که احساس مردبودن در خود دارم و همیشه حس میکنم که در بدن یک زن زندانی شدهام (transgender man)؟
هویت جنسی هویتی است که گویای تمایلات جنسی و سکسی ماست. این، حسی است که گاه به همجنسمان داریم، گاه به جنس مخالف و گاه به هر دو جنس؛ بسته به اینکه به چه کسی احساس عشق و جذابیت جنسی داشته باشیم. بعضی از افراد در برابر این موضوع که به چه کسی تمایل عاطفی و جنسی دارند، انعطافپذیرند و بعضی دیگر غیرانعطافپذیر. در هر صورت٬ وظیفهٔ همهٔ ما آگاهکردنِ خود و احترام به مرزهای فردی انسانهاست.
به امید روزی که همهٔ ما بتوانیم با همنوع متفاوت از خودمان در آرامش٬ محبت٬ حمایت٬ همکاری و احترام به حقوق انسانی٬ فردی و اجتماعی همدیگر زندگی کنیم.
با آرزوی ذهنی ساکت، دلی مهربان، و روحی آرام برای همهٔ شما عزیزان.
با محبت،
منیژه غفاری
خاااااانم غفاری خیلی ممنونم برای این پاسخ کامل و قشنگتون بخدا اشک تو چشمام جمع شد وقتی دیدم یه روانشناس ایرانی هوموفوبیک نیست :”( ای کاش من میتونستم با شما ارتباط داشته باشم چون منم یه همجنسگرام…
من یک مرد 34 ساله هستم ودارای یک فرزند دختر 3 ساله ولی تمایلم بیشتر به پسران است آیا راه کاری برای جلو گیری از آن هست
مرضی بنام همجنس گرائی
عصر مدرنیزم به لحاظی عصر نھضت جھانی ھمجنسگرایان است و بدین لحاظ به مثابۀ رجعت
جھانی قوم لوط می باشد و عصر لوطیزم یا لاطیزم است زیرا فرھنگ حاکم بر این جماعت ھمانا
لوطی گری و لاطی است . و می دانیم که جماعت لاط و لوطی بیش از ھر امری معروف به لاابالیگری
و عدم تعھد به امور اخلاقی و اجتماعی ھستند . و در عوض دعوی عشق و عاشقی و خدمت بی
شائبه به دیگران را دارند البته خدمات فسق و فجوری و عشرتکده ای و میخانه ای و پا منقلی. و این
نیز دیگر از نشانه ھای آخرالزمان و پایان تاریخ به عنوان عرصه انقراض نسل بشر می باشد . تکّبر و
خود پرستی تا سر حد انکار ھر تعھدی حتّی در قبال نیاز جنسی و ازدواج منشأ اصلی بروز مرض یا
عذابی بنام ھمجنسگرائی است که در مردان تحت عنوان عشق گرائی و تخدیر گرائی وگاه درویش
گرائی و در زنان مدرن تحت عنوان فمینیزم خودنمائی می کند : مکتب اصالت مردانگی و نرینه گی و
اصالت مادینه گی ! و این یک زندگی انگلی و کرم صفتی است چرا که انگل و کرم کدو بطور ژنتیکی در
آن واحد در خودش حامل نرینه گی و مادینه گی است و لذا جانوری خود –گاه می باشد . ولی در
انسان این مرض ژنتیکی نیست بلکه فرھنگی و اخلاقی می باشد و توجیه ژنتیکی و روانی این مرض
یک فریب بزرگ می باشد . این مرض دشمن تعھد و وفا و مسئولیت است و لذا یکمرض کاملاً کافرانه
و فاسقانه می باشد و مبتلایانش در جرگه معذبترین افراد بشری می باشند و جز با توبه از کفر و
فساد اخلاقی علاجی ندارند .
از کتاب ” دایره المعارف عرفانی ” استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 170
من یه جورایی حس بایسکشوال بودن دارم جس به هم جنسم از زمانی شروع شد که یجورایی متوجه شدم دوستمم همجنسگراس وقتی حرف از همجنسگرایی میزنم فقط منظورم سکس دوتا همجنس نیست دلم کاملن یه رابطه احساسی هم میخواد فقط حسم به سکس ختم نمیشه یجورای احساسات عاطفیم بیشتر از حس جنسیمه و این مسئله رو به هر دگرباشی اسم لز میارن و این برام خسته کنندس ک کسی نمیتونه درک کنه من از نظر عاطفی بیشتر به یه همجنس نیاز دارم تا از نظر جنسی حالا با این اوصاف بنظرتون من همجنسگرام یا همجنسباز